شعری در مورد فقر

فقر

آور به برم اُملت در خانه اگر داری
ای همسرک خوبم با خنده نه با زاری

ریحان و پیاز و سیر،سیر سرکه بُوَد بهتر
تا میل کنم آنرا با سنگک بازاری

نیکوست ولو اندک،بعدش دسری باشد
فالوده شیرازی یا آلوی خوانساری

من شیفته آشم ؛ آش عدس و ماشم
من میل کنم آنرا با میل نه اجباری

ای جوجه کباب من ؛ ای رب انار من
کیف است کبابی از ، یک بره پرواری

از بوی کباب برگ گَه خَندم و گَه گریان
تا چند ببویم از ، بی پولی و ناداری

عمریست چنانم تا ؛ چِنجِه بخورم قدری
این اِشکَم لامصب ؛ کاردی بخورد کاری

با این هوسم ای زن ؛ با نان و کلم سازم
با میل خورم آنرا  هر روزه ز ناچاری

سید علیرضا رئیسی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد